دیدنیهای جالب جالب

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

پیری برای جمعی سخن می گفت. در میان صحبتش لطیفه ی زیبایی برای حاضران تعریف کرد. همه خندیدند؛ بعد از لحظه ای دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. پیرمرد دوباره لطیفه را تکرار کرد تا این که دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد و به آن ها گفت: ببینید دوستان من! وقتی که نمی توانید بار ها و بار ها به لطیفه ای تکراری بخندید، پس چرا بار ها و بار ها به غم و غصه های تکراری زندگیتان فکر کرده و در باره ی آنچه گذشه، افسوس می خورید؟ گذسته را فراموش کرده و به جلو نگاه کنید

دیدنیهای جالب جالب...
ما را در سایت دیدنیهای جالب جالب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ازل wordinhom بازدید : 165 تاريخ : يکشنبه 19 شهريور 1391 ساعت: 17:36